به عبارتی قبل از رسیدن به دروازه قلعه بابک و ورود به بنای مستحکم دژ باید از معبری عبور کرد که به صورت دالانی است و از سنگ‌های منظم طبیعی شکل گرفته و تنها گنجایش عبور یک نفر را دارد و دو نفر به سختی می‌ توانند از آن بگذرند. به لحاظ سوق الجیشی موقعیت استقرار بنا بر فراز قله به گونه ای ست که بیست نفر سپاهی قادر بوده اند هجوم یک سپاه صد هزار نفری را مانع شود و تلفاتی هم نداشته باشند، چه تیر و کمان و اسلحه معمول زمان را به سربازان و مستحفظانی که بر بلندی موضع می گرفتند به جهت بعد مسافت کارگر نمی افتاده است. این قلعه تاریخی که به نام های قلعه بابک، دژ بابک، بذ و قلعه جمهور هم معروف است دژ و مقر سردار تاریخی ایران، بابک خرم‌دین بوده است که در هنگام قیام بر علیه دستگاه خلافت عباسی به عنوان پایگاه نظامی و سیاسی مورد استفاده بابک خرم دین قرار گرفت.

بنای دژ که دو طبقه و سه طبقه است پس از ورودی قرار گرفته است و پس از آن تالار اصلی وجود دارد که اطراف آن را هفت اطاق فرا گرفته است، اطاق هایی که به تالار مرکزی راه دارند. در قسمت شرقی دژ تأسیسات دیگری مرکب از اطاق ها و آب انبارها ساخته شده است؛ سقف آب انبارها با طاق جناغی و گهواره ای استوار شده اند. محوطه داخلی آنها نیز به وسیله نوعی ساروج غیر قابل نفوذ گردیده و به هنگام زمستان از برف و باران پر شده و در تابستان و هنگام مضایق و محاصره ها از آب آنها استفاده می شده است. در سمت شمال غربی دژ پلکان هایی سرتاسری وجود داشته که اکنون ویران شده و قسمت هایی از آن بیرون خاک است و تنها راه صعود به بخش های مرتفع تر بناست.

از آثار معماری و برخی از سنگ های زبره تراش و روش چفت و بست سنگ ها و ملات ساروج و اندود دیوارها از نوعی گچ و خاک می توان به یقین اظهار داشت که ساختمان این دژ و قلعه در روزگار اشکانیان و بخصوص ساسانیان ساخته شده است. در قرون دوم و سوم و تا چند قرن پس از آن مورد تعمیر و مرمت قرار گرفته و تغییراتی در آن به وجود آمده و الحاقاتی در بنا ایجاد شده است. در مورد اشیا و ابزاری که از قلعه بابک به دست آمده باید گفت که نخستین اشیا بدست آمده سفالینه های منقوش و لعاب خورده بود که یک دوره استقرار تا اوایل قرن هفتم هجری را نمایش می داد. همچنین تعدادی سکه های مسی کشف شدند که برخی از آنها به علت ساییدگی و زنگ خوردگی فراوان غیر قابل خواندن است و در بین این سکه ها برخی مربوط به اتابکان آذربایجان و هزارسیبان (قرون ششم و هفتم هجری) هستند.

قلعه بابک در ۹ رمضان ۲۲۲ ه ق/۱۵ آگوست ۸۳۷ بدست نیروی‌های افشین فتح و ویران شد.
قلعه بابک در سال ۱۳۴۵ با شماره ۶۲۳ در لیست آثار ملی، تاریخی و فرهنگی ایران ثبت شد و مرمت آن از سال ۱۳۷۶ توسط اداره کل میراث فرهنگی آذربایجان شرقی آغاز شد. درباره بابک خرم دین : بابک خرم دین بزرگ مرد اصیل ایرانی، شیرمردی که ۲۲ سال در برابر تجاوز ننگین اعراب به خاک ایران، مردانه مقاومت و ایستادگی کرد و در نهایت با نیرنگ از پا در آمد.

از جنبش های دیگر ایرانیان در برابر اعراب می‌‌توان به مازیار از مازندران، ابومسلم خراسانی و یعقوب رویگر از سیستان اشاره کرد. تلفظ نام بابک به زبان فارسی میانه پاپک بود که به معنای پدر جوان است. پدر بابک اهل تیسفون بود که به آذربایجان کوچید و در پیرامون کوه سبلان زنی را به همسری گزید. بابک در جوانی با شروین پسر ورجاوند سرور گروه مزدکیان تبرستان دیدار نمود. پس از آن او و مادرش به روستای دیگری در آن پیرامون ها کوچیدند که مردمش از گروه مزدکیان و خرم دینان بودند. پیشوای آنها جاویدان پسر شهرک بود که از آنجا که بابک در تنبور زدن زبردست و توانا بود او را پیش خود نگه داشت.

در سال ۲۰۱ هجری قمری بابک از کیش جاویدانی دست کشید و خود بعنوان پیشوای خرمدینان سر به شورش بر علیه اشغالگران عرب گذاشت. خلیفه تازیان به مدت بیست و دو سال سپاهیان فراوانی را برای سرکوب بابک ایرانی گسیل داشت و سرانجام با همکاری یک ایرانی تبار بنام افشین، اعراب بر خرمدینان ایرانی چیرگی یافتند. و او را به سامَرّا نزد خلیفه بردند. خلیفه معتصم دستور داد تا بابک را سوار بر فیل کردند و در شهر بگردانند و در روز پنجشنبه دوم صفر سال ۲۲۳ با بودن امان نامه‌ای که به او داده بودند به دستور خلیفه او را تکه تکه کرده و کشتند. قرارگاه اصلی بابک خرمدین دژی استوار و سخت گذر بنام دژ بَذ بود که در نزدیکی شهر کَلِیبَر استان آذربایجان شرقی قرار دارد. بابک خرمدین : انسان برای پیروزی خلق شده. او را می‌‌توان نابود کرد ولی نمی‌توان شکستش داد. صدها سال از مرگ سربلندی آمیز این انسان آزاده می‌‌گذرد.در دامنه ساوالان بدنیا امد در دربار بامر خلیفه مثله اش کردند. او و فرزند برومندش آذر و برادرش عبداﷲ و یاران آزادی خواهش در راه آزادی مردم جان خود را فدا نمودند. افشین زروسیم و قدرت خلیفه را گزینش و به او و مردم خیانت نمود و عنوان خاین را نصیب خود نمود. امروز نام بابک روی نوزادان این سرزمین خودنمائی می‌کند. هرسال مردم آزاده جهت سپاسداری از فرزند برومند خود راهی قلعه بابک می‌‌شوند تا یادش را گرامی دارند.

روایتی از مرگ بابک خرم دین :
خلیفه : عفوت میکنم به بشرطی که توبه کنی.
بابک : توبه را گنهکاران کنند.
خلیفه : تو اکنون در چنگ ما هستی!
بابک : آری٬ تنها جسم من در دست شما است نه روحم٬ دژِ آرمانِ من تسخیرناپذیر است. خلیفه  :جلاد مثله اش کن! معلون اکنون چراغ زندگیت را خاموش می‌‌کنم.
بابک روی به جلاد ٬چشمانم را نبند بگذار با چشم باز بمیرم.
خلیفه : یکباره سرش را از تن جدا مکن٬ بگذار بیشتر زنده بماند! اول دستانش را قطع کن! جلاد با یک ضربت دست راست بابک را به زمین انداخت. خون فواره زد. بابک حرکتی کرد شگفتی در شگفتی افزود٬ زانو زده٬ خم شد و تمام صورتش را با خون گرمش گلگون کرد. شمشیر دژخیم بالا رفت و پایین آمد و دست چپ آن دلاور را نبز از تن جدا کرد. فرزند آزاده مردم به پابود٬ استواربود خون از دو کتفش بیرون می‌‌جست.
خلیفه : زهر خندی زد:  کافر! این چه بازی بود که در آستانه مرگ در آوردی؟ چرا صورت خود به خون آغشته کردی؟ چه بزرگ بود مرد٬ چه حقیر بود مرگ٬ چه حقیرتر بود دشمن! پیش دشمن حقیر٬ مرد بزرگ٬ بزرگتر باید. گفت : در مقابل دشمن نامرد٬ مردانه باید مرد٬ اندیشیدم که از بریده شدن دستانم٬ خون از تنم خواهد رفت. خون که رفت٬ رنگ چهره زرد شود، مبادا دشمن چنان گمان کند از ترس مرگ است٬ خلق من نمی‌پسندند که بابک در برابرگله ء روباهان ترسی به دل راه دهد…. خلیفه از بیخ گلو نعره کشید : ببر صدایش را!!!! وشمشیر پایین آمد و سری که هرگز پیش هیچ زورمند ستمگری فرود نیامده بود…