چطور از شر واژه “باید” خلاص شویم؟
به جای باید، از انتظارات و ترجیحات خود بگویید
زبان ما و واژگانی که به کار میبریم، تاثیر بسیار قوی دارند و کمتر واژهای قدرت واژه “باید” را دارد. چطور این کلمه کوتاه میتواند اینقدر قدرتمند باشد؟
در درمان رفتار شناختی، درمانگر سعی میکند متوجه بشود که چطور افکار ما، احساسات و کنشهای ما را تحت تاثیر قرار میدهد. در این مطلب قصد داریم بیشتر درباره قدرت واژه “باید” و تاثیرگذاری آن صحبت کنیم.
مثالهای زیر را در نظر بگیرید:
- من باید ورزش را شروع کنم.
- من باید صبورتر باشم.
- تو باید محتاطتر باشی.
- فرزندمان باید همین الان بخوابد.
- این راننده باید سریعتر رانندگی کند.
- مردم باید بیشتر مراقب باشند.
- من باید پیشرفت بکنم.
- من باید الان حالم خوب بشه.
همانطور که در مثالها نیز مشخص است، گاهی ما استانداردهای عینی برای خود و دیگران تعریف میکنیم. بر اساس فرهنگ لغت آکسفورد، “باید” معمولا برای انتقاد از عملکرد افراد استفاده میشود. همه این بایدها وقتی وزن بیشتری پیدا میکنند که قضاوت خود را در مورد واقعیت، بر اساس استانداردهای ذهنی خود انجام دهیم.
وقتی از “باید” در مورد خودمان استفاده میکنیم، در واقع اشاره به این داریم که داریم کاری اشتباه انجام میدهیم و از اینکه در مسیر درستی حرکت نمیکنیم، از خودمان ناامید هستیم. وقتی این تبدیل به عادت بشود، در نهایت منجر به افسردگی میگردد.
وقتی از “باید” در مورد دیگران استفاده میکنیم، در واقع به خودمان میگوییم که آنها در برآوردن انتظارات معقول شکست خوردهاند. در نهایت احساس خشم و عصبانیت خواهیم داشت.
وقتی از “باید” در مورد دنیا استفاده میکنیم، احساس پوچی میکنیم و فکر میکنیم داریم کار بیهودهای انجام میدهیم.
واقعیت این است که اینگونه جملات دستوری به ندرت این حس را منتقل میکنند. استانداردهای عینی که با آن خود و دیگران را ارزیابی میکنیم، چه هستند؟ اگر بیشتر دقت کنیم، متوجه میشویم که آنچه واقعا بیان میکنیم، ترجیحات ماست. برای مثال، واقعیت این است که ما میگوییم “دوست داشتم فرزندمان همین الان میخوابید”.
آیا این یعنی بچه باید بخوابد؟ مسلما نه. شاید ما نسبت به انتظارات معقول از چیزهای مختلف ناآگاهیم. شاید برنامه خواب بچه تغییر کرده است یا دلش درد میکند یا بسیاری دلایل دیگر که نمیتوانیم تصور کنیم.
پذیرش را باید جایگزین مقاومت در برابر واقعیت کرد. منظور این نیست که همه چیز را دوست داشته باشید، اما باید بدانید که همه چیز طبق خواسته شما نخواهد بود. این پذیرش کمتر شما را ناامید و دلسرد میکند تا اینکه بخواهید جهان را جای ناخوشایندی تصور کنید.
تبدیل بایدها به ترجیحات و انتظارات مزیت دیگری نیز دارد و آن اینکه بیشتر به عملکرد ما کمک میکند. برای مثال، “من باید ورزش کنم” یک آرزو و شاید یک انتقاد از خود است، در حالی که “من میخواهم ورزش را شروع کنم” بیانکننده خواستهای است که میتوانیم به آن جامه عمل بپوشانیم. همچنین، جمله “من دوست داشتم تو محتاطتر بودی” میتواند آغازکننده مکالمهای باشد، در حالی که “تو باید محتاطتر باشی” احتمالا آغازکننده مجادله است.
بدیهی است که ما نمیخواهیم بگوییم به هیچ وجه از “باید” استفاده نکنید و این واژه در مواقع بسیاری نسبتا خنثی است (مانند: من باید ۶ و نیم خانه باشم). اما شاید لازم باشد زبان و طرز بیان خود را چند روزی تغییر دهید. خواهید دید خلاص شدن از شر بایدها چه احساس خوبی به شما خواهد داد.